آن روز در اين وادى پاتابه گشاديم
که کشتهئى اينجا در خاک نهاديم.
که کشتهئى اينجا در خاک نهاديم.
چراغاش به پفى مرد و
ظلمت به جاناش درنشست | |
اما |
چشماندازِ جهان | |
همچنان شناور ماند |
در روزِ جهان.
مردگان | ||
در شبِ خويش | ||
از مشاهده بىبهره مىمانند |
اما بندِ نلفِ پيوند
هم از آن دست
به جاى است.ـ
واگرد و به ديروز نگاهى کن:
آن سوىِ فرداها بود که جهان به آينده پا نهاد.