مطرب در آمد
با چکاوکِ سرزندهئى بر دستهى سازش.
مهمانانِ سرخوشى
به پايکوبى برخاستند.
با چکاوکِ سرزندهئى بر دستهى سازش.
مهمانانِ سرخوشى
به پايکوبى برخاستند.
از چشمِ ينگهى مغموم | |
آنگاه |
يادِ سوزانِ عشقى ممنوع را
قطرهئى
به زير غلتيد.
عروس را
بازوىِ آز با خود برد.
سرخوشانِ خسته پراکندند.
مطرب بازگشت
بازوىِ آز با خود برد.
سرخوشانِ خسته پراکندند.
مطرب بازگشت
با ساز و | ||
آخرين زخمهها در سرش | ||
شاباشِ کلان در کلاهاش. |
تالارِ آشوب تهى ماند
با سفرهى چيل و | ||
کرسىى باژگون و | ||
سکوبِ خاموشِ نوازندهگان |
و چکاوکى مرده
بر فرشِ سردِ آجرش.