بانگ در بانگ
خروسان میخوانند.
خروسان میخوانند.
تا دوردستهایِ گمان اما
در اين پهنهیِ ماسه و شوراب
روستايی نيست.
روز است که ديگرباره بازمیگردد
يادآورِ صبح و سلام و سبزه،
و تحقير است که هر سپيدهدم | ||
از نو | ||
اختراعمیشود |
در تجربهیِ گريانِ هميشه.