از اين گونه مردن...

می‌خواهم خوابِ اقاقياها را بميرم.

خيال‌گونه
 

در نسيمی کوتاه
 که به‌ترديد می‌گذرد

خوابِ اقاقياها را
بميرم.

 

می‌خواهم نفسِ سنگينِ اطلسی‌ها را پرواز گيرم.

در باغچه‌هایِ تابستان،
 

خيس و گرم
 به نخستين ساعاتِ عصر

نفسِ اطلسی‌ها را
پرواز گيرم.

 

 
حتا اگر
 زنبقِ کبودِ کارد

بر سينه‌ام
گُل‌دهدــ
می‌خواهم خوابِ اقاقياها را بميرم در آخرين فرصتِ گل،
و عبورِ سنگينِ اطلسی‌ها باشم
بر تالار اُرسی
به ساعتِ هفتِ عصر.

<< Previous Poem                   Next Poem >>