ما فرياد مىزديم: «چراغ! چراغ!»
و ايشان درنمىيافتند.
و ايشان درنمىيافتند.
سياهىى چشمشان
سپيدىى کدرى بود اسفنجوار | ||
شکافته | ||
لايهبر لايهبر |
شباهت برده از جسميتِ مغزشان.
گناهىشان نبود:
از جنمى ديگر بودند.