تو آنسویِ زمينی در قفسِ سوزانات
من اينسوی،
و خطِ رابطِ ما فارغ از شايبهیِ زمان است
کوتاهترين فاصلهیِ جهان است.
من اينسوی،
و خطِ رابطِ ما فارغ از شايبهیِ زمان است
کوتاهترين فاصلهیِ جهان است.
زیِ من بهاعتماد دستی درازکن | |
ای همسايهیِ درد. |
مردنگییِ شمعی لرزانی تو در وقاحتِ باد،
خنياگرِ مديحی ازيادرفتهايم ما | |
در اُرجوزِهیِ وهن. |
نه تو تنها | |
خوشنشينِ نُهتویِ ايثاری |
که عاشقان | ||
همه | ||
خويشاونداناند |
تا بيگانه نهاِنگاری.
با ما بهاعتماد سرودی سازکن | |
ای همسايهیِ درد. |