خوابآلوده هنوز
در بستری سپيد.
صبحِ کاذب
دربورانِ پاکيزهیِ قطبی.
در بستری سپيد.
صبحِ کاذب
دربورانِ پاکيزهیِ قطبی.
و تکبيرِ پرغريوِ قافله | |
که: «رسيديم |
آنک چراغ و آتشِ مقصد!»
گرگها | |
بیقرار از خمارِ خون |
حلقه بر بارافکنِ قافله تنگمیکنند
و از سرخوشی | |
دندان به گوش و گردنِ يکديگر میفشرند. |
«ــهان! | |
چند قرن به انتظاربودهايد؟» |
و بر سفرهیِ قطبی
قافلهیِ مردهگان | |
نمازِ استجابت را آمادهمیشود |
شاد از آن که سرانجام به مقصد رسيدهاست.