با سُمضربهیِ رقصانِ اسباش میگذرد
از کوچهیِ سرپوشيده | |
سواری، |
بر تسمهبندِ قرابيناش
برقِ هر سکه | ||
ستارهيی | ||
بالایِ خرمنی |
در شبِ بینسيم
در شبِ ايلاتییِ عشقی.
چار سوار از تنگ دراومد | |
چار تفنگ بردوشِ شون. |
دختر از مهتابی نظارهمیکند
و از عبورِ سوار | |
خاطرهيی |
همچون داغِ خاموشِ زخمی.
چارتا ماديون پشتِ مسجد | |
چار جنازه پشتِ شون. |