لوحِ گور

نه در رفتن حرکت بود
نه در ماندن سکونی.

شاخه‌ها را از ريشه جدايی نبود
و بادِ سخن‌چين
با برگ‌ها رازی چنان نگفت
که بشايد.

دوشيزه‌یِ عشقِ من مادری بيگانه است
و ستاره‌یِ پرشتاب
در گذرگاهی ماءيوس
بر مداری جاودانه می‌گردد.

<< Previous Poem                   Next Poem >>