در دوردست، آتشی اما نه دودناک
در ساحلِ شکفتهیِ دريایِ سردِ شب
پُرشعله میفروزد.
در ساحلِ شکفتهیِ دريایِ سردِ شب
پُرشعله میفروزد.
آيا چه اتفاق؟
کاخی است سربلند که میسوزد؟
يا خرمنی ــ که مانده ز کينه
در آتشِ نفاقــ؟
هيچ اتفاق نيست!
در دوردست، آتشی اما نه دودناک
در ساحلِ شکفتهیِ شب شعلهمیزند،
وينجا، کنارِ ما، شبِ هول است
در کارِ خويش گرم
وز قصه باخبر.
او را لجاجتی است که، با هر چه پيشِ دست،
رویِ سياه را
سازد سياهتر.