"بزم ثريا "

زشت بيني را رها كن روي زيبا را ببين

در چمن از خار بگذر لطف گل ها را ببين

شادمان در بيشه ها بگذر به همراه نسيم

بر بلند شاخه مرغان خوش آوا را ببين

گر سر جنگل نداري ره بگردان سوي دشت

بال در بال كبوتر لطف صحرا را ببين

در شب اردبيهشتي خيره شو بر آسمان

گر نديدي شكل مينا رنگ مينا را ببين

مشتري را بر پرند آسمان ديدار كن

رقص صدها اختر و بزم ثريا را ببين

تكيه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب

قايق زرين مهر و نقش دريا را ببين

در شفق خورشيد را بنگر چو شمعي در حباب

ابر رنگين را نگه كن آسمان ها را ببين

در شب مهتاب بگذر از دل مردابها

وندر آينه عكس ماه تنها را ببين

از جگن ها بستري كن در سكوت نيمشب

تا سحر در بزم غئكان شور وغوغا را ببين

صد هزاران نقش زيبا مي درخشد پيش چشم

در ميان نقش ها نقاش زيبا را ببين

آفرينش سر بسر زيباست زشتي ها ز ماست

چشم دل بگشا و صنع آن دلا را ببين


مهدي سهيلي