" شب تنهايي خوب "
گوش كن...
دورترين مرغ جهان ميخواند.
شب سليس است ؛ و يكدست...
و باز..
شمعدانيها
و صدا دار ترين شاخه فصل ،
ماه را ميشنوند.
پلكان جلوي ساختمان؛
در فانوس به دست؛
و در اسراف نسيم...
گوش كن... جاده صدا ميزند از دور قدمهاي تو را
چشم تو زينت تاريكي نيست...
پلكها را بتكان...
كفش به پا كن و بيا...
و بيا تا جايي
كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد ؛
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو...
و مزامير شب، اندام تو را
مثل يك قطعه آواز به خود جذب كند.
پارسايي ست در آنجا كه تو را خواهد گفت :
" بهترين چيز رسيدن به نگاهي ست كه از حادثه عشق تر است "