مهدي خالدي: با وساطت صبا از اخراج ما صرف نظر كرد

مهدي خالدي گفته:«گويا سال 1320 بود، آن هنگام راديو هر شب، يك ربع برنامه سلو داشت كه زنده پخش مي‌شد. شبي از اين شبها نوبت به من رسيد. من و آقاي غياثي نوازنده ضرب رفتيم كه برنامه را شروع كنيم. غياثي نوازنده ضرب، آدم شوخي بود و كارش را هميشه با مسخرگي و طنز شروع مي‌كرد. غياثي گفت: مهدي، من امشب تو راديو بايد بخوانم، اگر نخوانم دق مي‌كنم. گفتم: مبادا، چنين كاري بكني، سروان آژنگ پدرمان را در خواهد آورد. گفت: من امشب بايد تو راديو بخوانم. اين گفتگوها درست در زماني است كه ما از پله هاي در ورودي رفتيم بالا داخل استوديو شديم. گوينده آمد در اتاق فرمان و اعلام برنامه كردكه: اينك ساز سلو ، هنرمند جوان مهدي خالدي به همراه ضرب مهدي غياثي اجرا مي‌گردد. و ديگر من فرصتي پيدا نكردم كه به غياثي تاكيد كنم مبادا بخواني. به هر حال شروع كردم به دشتي زدن، رسيدم به چهار مضراب. حالا هر چه مي‌خواهيم سروته اين چهارمضراب را هم بياوريم، تمامش كنم و آواز بزنم غياثي ضرب را ول نمي‌كرد. يك حالتي هم داشت زلفهايش را مي‌ريخت توي صورتش و چشمانش را روي هم مي‌گذاشت و مي‌رفت توي عالم خودش. حالا من دارم ويلن مي‌زنم ويلن من تو ضرب اونه، يك وقت ديدم غياثي سري تكان داد و با همان حالتي كه ضرب مي‌گرفت شروع كرد بخواندن اين شعر:
                                از نمكدان تو من خوردم اندك نمكي           نمكم گيرد اگر با تو كنم بي نمكي

آي رپتو، پتو، آي پوتي كتوني....   شروع كرد به خواندن اين قبيل اراجيف. حالا ساعت در حدود ده ونيم شب است. تمام اعضاي استوديو ريختند پشت در اتاق فرمان، برنامه هم آزاد است و دارد پخش مي‌شود. حسين زاهدي رييس استوديو بود، آنقدر از اين حالات و گفتار غياثي خنديده بود كه روي زمين مي‌غلطيد. خلاصه جنجالي به پا شده بود وقتي كه برنامه تمام شد به غياثي گفتم: آخر پدر آمرزيده، تو كه ميخواستي بخواني، لاقل يك شعر حسابي مي‌خواندي. اين مزخرفات چي بود كه خواندي. فردا دم در هنرستان من به غياثي مي‌گفتم تو برو تو. و غياثي به من مي‌گفت تو برو تو. چشمتان روز بد نبيند مرحوم آژنگ دعواي مفصلي به ما كرد و گفت: اين لوطي بازيها چي بود در آورده بوديد و مي‌خواست هر دوي ما را اخراج نمايد. اما با وساطت شادروان صبا از اين كار صرفنظر كرد ولي دستور داد يك ماه از حقوق من و دو ماه از حقوق غياثي كسر نمايند.»

چهره هاي موسيقي ايران تاليف شاپور بهروزي