پس از مرگ بلبل |
نفس مي زند موج ... *** نفس مي زند موج، ساحل نمي گيردش دست، پس مي زند موج . فغاني به فريادرس مي زند موج ! من آن رانده مانده بي شكيبم، كه راهم به فريادرس بسته، دست فغانم شكسته، زمين زير پايم تهي مي كند جاي، زمان در كنارم عبث مي زند موج ! نه درمن غزل مي زند بال، نه در دل هوس مي زند موج ! *** رها كن، رها كن، كه اين شعله خرد، چندان نپايد، يكي برق سوزنده بايد، كزين تنگنا ره گشايد؛ كران تا كران خار و خس مي زند موج ! *** گر اين نغمه، اين دانه اشك، درين خاك روئيد و باليد و بشكفت، پس از مرگ ببل، ببينيد چه خوش بوي گل در قفس مي زند موج ! ***** |