بغض |
در اين جهان لا يتناهي، آيا، به بيگناهي ماهي، - ( بغضم نمي گذارد، تا حرف خويش را از تنگناي سينه بر آرم ! ) گر اين تپنده در قفس پنجه هاي تو، اين قلب بر جهنده، آه، اين هنوز زنده لرزنده، اينجا، كنار تابه ! در كام تان گواراست ؛ حرفي دگر ندارم ! ... *** |