به علي گفت مادرش روزي ....

 

علي کوچيکه

علي بونه گير

نصف شب از خواب پريد

چشماشو هي ماليد با دس

سه چار تا خميازه کشيد

پا شد نشس

 

چي ديده بود ؟

چي ديده بود ؟

خواب يه ماهي ديده بود

يه ماهي ، انگار که به کپه دو زاري

انگار که يه طاقه حرير

با حاشيهء  منجوق کاري

انگار که رو برگ گل لاله عباسي

خامه دوزيش کرده بودن

قايم موشک بازي ميکردن تو چشاش

دو تا نگين گرد صاف الماسي

همچي يواش

همچي يواش

خودشو رو اب دراز ميکرد

که باد بزن قر نگياش

صورت آبو ناز ميکرد

 

بوي تنش ، بوي کتابچه هاي نو

بوي يه صفر گنده و پهلوش يه دو

بوي شباي عيد و آشپزخونه و نذري پزون

شمردن ستاره ها ، تو رختخواب ، رو پشت بون

ريختن بارون رو آجر فرش حياط

بوي لواشک ، بوي شوکولات

 

انگار تو آب ، گوهر شب چراغ ميرفت

انگار که دختر کوچيکهء شاپريون

تو يه کجاوهء بلور

به سير باغ و راغ ميرفت

دور و ورش گل ريزون

بالاي سرش نور باران

شايد که از طايفهء جن و پري بود ماهيه

شايد که از اون ماهياي ددري بود ماهيه

شايد که يه خيال تند رسرسي بود ماهيه

هرچي که بود

هرچي که بود

علي کوچيکه

 محو تماشاش شده بود

واله و شيداش شده بود

 

همچي که دس برد که به اون

رنگ روون

نور جوون

نقره نشون

دس بزن

برق زد و بارون زد و آب سيا شد

شيکم زمين زير تن  ماهي وا شد

دسه گلا دور شدن و دود شدن

شمشاي نور سوختن و نابود شدن

باز مث هر شب رو سر علي کوچيکه

دسمال آسمون پر از گلابي

نه چشمه اي نه ماهيي نه خوابي

 

باد توي بادگيرا نفس نفس ميزد

زلفاي بيدو ميکشيد

از روي لنگاي دراز گل آغا

چادر نماز کودريشو پس ميزد

 

رو بند رخت

پيرهن زيرا و عرق گيرا

دس ميکشيدن به تن همديگه و حالي به حالي ميشدن

انگار که از فکراي بد

هي پر و خالي ميشدن

 

سيرسيرکا

سازا رو کوک کرده بودن و ساز ميزدن

همچي که باد آروم ميشد

قورباغه ها از ته باغچه  زير آواز ميزدن

شب مث هر شب بود و چن شب پيش و شبهاي ديگه

امو علي

تو نخ يه دنياي ديگه

 

علي کوچيکه

سحر شده بود

نقرهء نابش رو ميخواس

ماهي خوابش رو ميخواس  

راه آب بود و قرقر آب

علي کوچيکه و حوض پر آب

 

" علي کوچيکه

علي کوچيکه

نکنه تو جات وول بخوري

حرفاي ننه قمرخانم

يادت بره گول بخوري

تو خواب ، اگه ماهي ديدي خير باشه

خواب کجا حوض پر از آب کجا

کاري نکني که اسمتو

توي کتابا بنويسن

سيا کنن طلسمتو

آب مث خواب نيس که آدم

از اين سرش فرو بره

از اون سرش بيرون بياد

تو چار راهاش وقت خطر

صداي سوت سوتک پابون بياد

شکر خدا پات رو زمين محکمه

کور و کچل نيسي علي ، چي چيت کمه ؟

ميتوني بري شابدوالعظيم

ماشين دودي سوار بشي

قد بکشي ، خال بکوبي ، جاهل پامنار بشي

حيفه آدم اينهمه چيزاي قشنگو نبينه

الا کلنگ سوار نشه

شهر فرنگو نبينه

فصل ، حالا فصل گوجه و سيب و خيار و بستنيس

چن روز ديگه ، تو تکيه ، سينه زنيس

اي علي اي علي ديوونه

تخت فنري بهتره ، يا تخت مرده شور خونه ؟

گيرم تو هم خودتو به آب شور زدي

رفتي و اون کولي خانومو به تور زدي

ماهي چيه ؟ ماهي که ايمون نميشه ، نون نميشه

اون يه وجب پوست تنش واسه فاطي تنبون نميشه

دس که به ماهي بزني

از سر تا پات بو ميگيره

بوت تو دماغا ميپيچه

دنيا ازت رو ميگيره

بگير بخواب ، بگير بخواب

که کار باطل نکني

با فکراي صد تا يه غاز

حل مسائل نکني

سر تو بذار رو ناز بالش ، بذار بهم بياد چشت

قاچ زينو محکم چنگ بزن که اب واري

پيشکشت ."

 

حوصلهء آب ديگه داشت سر ميرفت

خودشو ميريخت تو پاشوره ، در ميرفت

انگار ميخواس تو تاريکي

داد بکشه : " اهاي زکي !

اين حرفا ، حرف اون کسونيس که اگه

يه بار تو عمرشون زد و يه خواب ديدن

ماهي چيکار به کار يه خيک شيکم تغار داره

ماهي که سهله ، سگشم

از اين تغارا عار داره

ماهي تو آب ميچرخه و ستاره دس چين ميکنه

اونوخ به خواب هر کي رفت

خوابشو از ستاره سنگين ميکنه

ميبرتش ، ميبرتش

از توي اين دنياي دلمردهء چارديواريا

نق نق نحس اعتا ، خستگيا ، بيکاريا

دنياي آش رشته و وراجي و شلختگي

درد قولنج و درد پر خوردن و درد اختگي

دنياي بشکن زدن و لوس بازي

عروس دوماد بازي و ناموس بازي

دنياي هي خيابونارو الکي گز کردن

از عربي خوندن يه لچک به سر حظ کردن

دنياي صبح سحرا

تو توپخونه

تماشاي دار زدن

نصف شبا

رو قصهء آقا بالاخان زار زدن

دنيائي که هر وخت خداش

تو کوچه هاش پا ميذاره

يه دسه خاله خانباجي از عقب سرش

يه دسه قداره کش از جلوش مياد

دنيائي که هر جا ميري

صداي راديوش ميآد

ميبرتش ، ميبرتش ، از توي اين همبونهء کرم و کثافت

و مرض

به آبياي پاک و صاف آسمون ميبرتش

به ادگي کهکشون ميبرتش . "

 

آب از سر يه شاپرک گذشته بود و داشت حالا

فروش ميداد

علي کوچيکه

نشسته بود کنار حوض

حرفاي آبو گوش ميداد

انگار که از اون ته ته ها

از پشت گلکاري نورا ، يه کسي صداش ميزد

آه ميکشيد

دس عرق کرده و سرش رو يواش به پاش ميزد

انگار ميگفت : " يک دو سه

نپريدي ؟ هه هه هه

من توي اون تاريکياي ته آبم بخدا

حرفمو باور کن ، علي

ماهي خوابم بخدا

دادم تمام سرسرا رو آب و جارو بکنن

پرده هاي مرواري رو

اين رو و اون رو بکنن

به نوکراي باوفام سپردم

کجاوهء بلورمم آوردم

سه چار تا منزل که از اينجا دور بشيم

به سبزه زاراي هميشه سبز دريا ميرسيم

به گله هاي کف که چوپون ندارن

به دالوناي نور که پايون ندارن

به قصراي صدف که پايون ندارن

يادت باشه از سر راه

هف هش تا دونه مرواري

جمع کني که بعد باهاشون تو بيکاري

يه قل دو قل بازي کنيم

اي علي ، من بچهء دريام ، نفسم پاکه  ، علي

دريا همونجاس که همونجا آخر خاکه ، علي

هر کي که دريا رو به عمرش نديده

از زندگيش چي فهميده ؟

خسته شدم ، حال بهم خورده از اين بوي لجن

انقده پابپا نکن که دو تايي

تا خرخره فرو بريم توي لجن

بپر بيا ، و گرنه اي  علي کوچيکه

مجبور ميشم بهت بگم نه تو ، نه من . "

 

آب يهو بالا اومد و هلفي کرد و تو کشيد

انگار که آب جفتشو ست و تو خودش فرو کشيد

دايره هاي نقره اي

توي خودشون

چرخيدن و چرخيدن و خسته شدن

مواکشاله کردن و از سر نو

به زنجيراي ته حوض بسته شدن

قل قل قل تالاپ تالاپ

قل قل قل تالاپ تالاپ

چرخ ميزدن رو سطح آب

تو تاريکي ، چن تا حباب

 

" علي کجاس؟ "

" تو باغچه "

" چي ميچينه.؟ "

" الوچه ."

آلوچهء باغ بالا

جرئت داري ؟ بسم الله